مردها هیچ وقت -هیچ وقت - هیچ وقت دروغ نمیگن مگر ...

بهونه!

چرا مردها دروغ میگن؟ (البته اشتباه نشه... همه میدونن که مردها هیچوقت ابدا" و اصلا" حتی اگه سرشون بره دروغ نمیگن!!!...  ولی برای دلخوشی بعضی ها ، من اینطوری می نویسم.)

در ضمن این داستان رو همه تون توی دوران بچگی تون شونصد بار توی تلویزیون دیدین!

یه روز یه هیزم شکن وقتی توی جنگل داشت شاخهء یه درخت رو قطع می کرد ، تبرش از دستش در رفت و افناد توی دریاچهء کنارش... وقتی مرد داشت گریه می کرد ، فرشته ظاهر شد و پرسید: "چرا داری گریه می کنی؟"... مرد گفت که تبرش افتاده توی آب... فرشته رفت زیر آب و بعد با یه تبر طلا ظاهر شد و پرسید: "این تبر توئه؟"... مرد گفت: "نه"...

فرشته دوباره رفت زیر آب و این دفعه با یه تبر نقره ظاهر شد و پرسید: "این تبر توئه؟"... مرد گفت: "نه"... بازم فرشته رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: "این تبر توئه؟"... مرد گفت: "آره ، خودشه"... فرشته از راستگویی مرد خیلی خوشش اومد و هر سه تا تبر رو داد به مرد و مرد خوشحال برگشت خونه...

یه روز وقتی مرد هیزم شکن و زنش داشتند کنار اون دریاچه راه می رفتند ، زن هیزم شکن افتاد توی آب!... مرد زد زیر گریه و فرشته ظاهر شد... فرشته پرسید: "چرا داری گریه می کنی؟"... مرد گفت: "اوه فرشتهء مهربون! زنم افتاده توی آب!"...

فرشته رفت زیر آب و بعد همراه با جنیفر لوپز ظاهر شد!...  فرشته پرسید: "این زن توئه؟"... مرد گفت: "آره ، خودشه!"...  فرشته برزخی شد و داد زد: "ای حقه باز! این حقیقت نداره!"...  مرد جواب داد: "اوه منو ببخش فرشتهء من! یه سوء تفاهم پیش اومده... ببین ، اگه من در مورد جنیفر لوپز می گفتم نه ، تو دوباره می رفتی و با کاترین زتا جونز بر می گشتی!... بعد من بازم می گفتم نه ، و تو باز می رفتی و این دفعه زنم رو می آوردی... و وقتی من می گفتم آره خودشه ، تو هر سه تا رو می دادی به من!... ولی من مرد بدبختی هستم و از پس خرج و مخارج سه تا زن بر نمیام و نمی تونم از هر سه تا مراقبت کنم... همین یکی هم واسهء هفت پشتم بسه! "...

فرشته هم انقدر از این منطق و استدلال خوشش اومد که جنیفر رو دوباره انداخت توی آب و خودش رفت سالیان دراز با مرد زندگی کرد!!!...

از این داستان نتیجه می گیریم که هر وقت یه مرد دروغ گفت ، حتما" به خاطر یه علت کارآمد و شرافتمندانه بوده