همه چیز از همه جا

اجتماعی و سرگرمی

همه چیز از همه جا

اجتماعی و سرگرمی

فرق خانومها با ...

رسیدیم به تلافی!... تلافی مطلب دفعه ء قبل... ( تست مرد شناسی و ... )

می دونین فرق خانمها با «آهن ربا» چیه؟
آهن ربا حداقل یه روی مثبت داره!

خانمها مثل «رادیو» هستن ...
هر چی می خوان میگن... ولی هر چی بگی نمی شنون!

خانمها مثل «چسب دو قلو» هستن ...
اگه دستشون با گوشی تلفن مخلوط شد ، دیگه باید سیم تلفن رو برید!

خانمها مثل «رعد و برق» هستن ...
اول برق چشماشون می رسه ، بعد رعد صداشون!

خانمها مثل «لیمو شیرین» هستن ...
اول شیرین هستن ولی بعد تلخ میشن!

خانمها مثل «گچ» هستن ...
اگه چند دقیقه مدارا کنین چنان سفت و سخت میشن که دیگه هیچ شکل و حالتی نمی گیرن!

خانمها مثل «کنتور برق» هستن ...
هر چند سال یکبار عدد سنشون صفر میشه!

چرا خانمها نمی تونن «نقشه ها» رو درست بخونن؟
چون فقط ذهن مرد می تونه تجسم و درک کنه که یک کیلومتر با یک سانتی متر نشون داده شده!

خانمها مثل «اینترنت» هستن ...
از هر موضوعی یه فایل اطلاعاتی دارن!

خانمها مثل «فلزیاب» هستن ...
از نزدیک طلا فروشی که رد میشن عکس العمل نشون میدن!

خانمها مثل «موبایل» هستن ...
هر موقع کار مهمی پیش میاد در دسترس نیستن!

توصیهء بسیار مفید و عملی برای دختر خانمهایی که یه همدم میخوان:

این وب در این لحظه هک شده و این مطالب بر خلاف میل مدیرآن روی این صفحه قرار داده شده پس هیچ مسئولیتی درقبال مطالب زیر به مدیر سایت وارد نمی باشد

 اگه دوست دارین وقتی میرین خونه ، یکی مدام دورتون بگرده و خودش رو براتون لوس کنه و نشون بده که از دیدن شما واقعا" خوشحاله... اگه دوست دارین وقتی غذا می پزین یکی باشه که هر چی جلوش بذارین با علاقه بخوره و هیچوقت هم نگه که دستپخت مامان جونش بهتر از دستپخت شماست... اگه دوست دارین کسی رو داشته باشین که همیشهء خدا برای بیرون رفتن با شما حاضر باشه و هر روز و هر ساعتی که شما بخواین همراهتون بیاد بیرون... اگه دوست دارین کسی رو داشته باشین که هیچوقت کانالهای تلویزیون رو به میل خودش عوض نکنه و به فوتبال هم علاقه ای نداشته باشه ، اما پا به پای شما جلوی تلویزیون بشینه و فیلمهای رمانتیک تماشا کنه... اگه کسی رو میخواین که هیچوقت بهونه های الکی نتراشه و از شما ایرادهای بنی اسرائیلی نگیره... اگه کسی رو میخواین که هیچوقت به روی شما نیاره که شما زشت یا چاق یا بداخلاق یا قد کوتاه هستین... اگه همدمی میخواین که همواره بشینه به همهء حرفهای شما گوش بده و دستوراتتون رو انجام بده و بدون قید و شرط دوستتون داشته باشه... توصیه میکنم که یه سگ بخرین!

یک پسر خوب پسریه که …

یک پسر خوب پسریه که

* یک پسر خوب هنوز امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمی دهد

* یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه می شود «مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد»

* یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمی رود

* یه پسر خوب عکس الکساندر گراهام بل رو قاب نمی کنه بزنه تو اتاقش

* یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با دیدن یه خانم چشماش مثه چراغهای فولکس نمی زنه بیرون

* یه پسر خوب روزی چند بار به سازندگان یاهو مسنجر لعنت می فرسته

* یه پسر خوب سر کلاس تا شعاع ۳ متریِ هیچ خانمی نمی شینه

* یه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشینش بوی ادکلن زنونه نمی ده

* یه پسر خوب هیچ وقت پای تلفن از این کلمات استفاده نمیکنه: «ساعت چند؟، کی میای؟ کجا؟ دیر نکنی ها»

* یک پسر خوب زمانی که کسی می خواهد از عرض خیابان عبور کند تعداد دنده را از ۱ به ۴ ارتقاء نداده و قصد جان عابر را نمی کند

* یک پسر خوب زمانی که یک دختر خانم راننده می بیند ذوق زده نشده و در صدد عقده ای بازی بر نمی آید

* یک پسر خوب که ژیان سوار می شود روی بنز همسایه با سوئیچ ماشین نقاشی نمی کشد

* یک پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمایندگی از راهداری و شهرداری کاشفی رو متر نمی کند

* یک پسر خوب دکمه های پیراهنش را از یک متر زیر ناف تا زیر چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلی محکم می کند

* یک پسر خوب به محض دیدن دختر همسایه رنگش لبویی شده و چشمش را به آسفالت می دزود

* یک پسر خوب روزی ۱۰بارهوس بردن نذری به دم در خانه همسایه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نمی کند

* یک پسر خوب ۵ساعت در حمام آهنگ جواد یساری نخوانده وبرای همسایگان آلودگی صوتی ایجاد نمی کند

* یک پسر خوب با دوستانی که مشکوک به چت و لا ابالی گری هستند معاشرت نمی کند

* یک پسر خوب همواره به اسم خود افتخار می کند و به هر کس که می رسد نمی گوید که بجای اصغر به او رامتین و آرش و … بگویند

* یک پسر خوب در اثر دیدن افراد غرب زده جو گیر نشده و لحاف کرسیه قرمز خال خال یشمی را به پیراهن تبدیل نکرده و سر زانو خود را جر نمی دهد

* یک پسر خوب برای بیرون رفتن از خانه ۱ ساعت جلوی آئینه نایستاده و بزک نمی کند

* یک پسر خوب تنها جوکهایی را بیان می کند که مورد تائید ۱)وزارت ارشاد اسلامی ۲)وزارت بهداشت ۳)وزارت مبارزه با تبعیضات استانی و … باشد

* یک پسر خوب در جشنهای فامیلی جو گیر نشده و نمی رقصد تا آبروی کل خاندان را بر باد دهد

سیر مردسالاری!

سیر مردسالاری!



سیر مرد سالاری از عهد بوق الی الابد:

 

حوالی سال 1230 ه.ش:

 

مرد: دختره‌ء خیر ندیده! من تا نکشمت راحت نمیشم! اصلا" اگه نکشمت خودم کشته میشم!

زن: آقا ، حالا یه غلطی کرد! شما بگذر. نامحرم که تو خونه مون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده!

مرد: بلند خندیده؟! این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه که درست تربیتش نکردی. نخیر نمیشه. باید بکشمش!

(بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!)

زن: آقا خدا سایهء شما رو هیچوقت از سر ما کم نکنه.

نیم قرن بعد ، سال 1280:

مرد: واسه من می‌خوای بری مدرسه درس بخونی؟! می‌کشمت تا برات درس عبرت بشه! یه بار که مردی دیگه جرات نمی‌کنی از این حرفا بزنی! تو غلط کردی! تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده! حالا چی؟

زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می‌گیره‌ها! شکر خورد. دیگه از این شکرها نمی‌خوره. قول میده!

مرد (با نعره حمله می‌کنه طرف دخترش): من باید بکشمت! تا نکشمت آروم نمیشم! خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می‌کشمت!

زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرین. منو به جای اون بکشین!

(بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!)

زن: خدا شما رو تا ابد واسهء ما نگه داره.

یک قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1330:

مرد (بعد از گرفتن کمی زهر چشم و شکستن چند تا کاسه کوزه!): چی؟! دانشسرا؟! (همون دانشگاه خودمون). دخترهء چشم سفید حالا می‌خوای بری دانشسرا؟! می‌خوای سر منو زیر ننگ کنی؟ مردم از فردا نمیگن آقا رضا غیرتت کو؟! فاسد شدی برا من؟ شیکمتو سورفه (سفره) می‌کنم!

زن: آقا ، تو رو خدا خودتونو کنترل کنین. خدای نکرده یه وخ (وقت) سکته می‌کنین!

مرد: چی میگی ززززززن؟! من اگه اینو امشب نکشم دیگه فردا نمی‌تونم جلوی این فسادو بگیرم! یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی!

(بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می بخشه!)

زن: آقا الهی صد سال سایه تون بالای سر ما باشه.


حوالی سال 1360:


فریاد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر میرسه که: بله؟! میخواد بره سر کار؟! یعنی من دیگه انقدر بی غیرت و بدبخت شدم که دخترم بره سر کار و پول بیاره تو خونه؟! پس من اینجا هویجم؟! مگه اینکه برای این بی آبرویی از روی نعش من رد بشی!

زن: حالا تو عصبانی نشو. این بچه س نمیفهمه. دوستاش یادش دادن این حرفا رو! چند روز دیگه یادش میره. ببخشش. خدا تو رو برای ما حفظ کنه.

همین چند سال پیش ، سال 1380:

مرد: کجا؟! می‌خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم متر هم پارچه نبردن و مثل جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می‌کنن!) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها!) بری بیرون؟! می‌کشمت! من ، تو رو ، می‌کشم!

زن: ای آقا ، خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین! (شما بخونید اکثرا")

مرد: من اینطوری نیستم! این امروز که اینجوری باشه لابد فردا میخواد نوبل صلح هم از دست اجنبی بگیره! دختر ، لااقل یه کم اون شلوارو پائین‌تر بکش که زانوتو بپوشونه! نه ، نه ، نمی‌خواد! بدتر شد! همون بالا ببندیش بهتره!

زن: مرد خدا عمرت بده که درکش کردی!


چند سال بعد ، سال 1390:


مرد: آخه خانم این چه وضعیه؟ روزی که اومدی خواستگاری گفتم نمیخوام زنم این ریختی لباس بپوشه ، گفتی دورهء این امل بازیها تموم شده ، گفتم چشم! تمام خونه و املاکم رو هم که برای مهریه به نامت کردم. حق طلاق رو هم که ازم گرفتی. حالا میگی بشینم توی خونه بچه داری کنم؟!

زن: عزیزم مگه چه اشکالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق میگیری؟ تمام حقوقت هم که برای کرایه تاکسی و خرج ناهارت و مهدکودک بچه و بنزین و جریمهء ماشین میره! حالا اگه بشینی توی خونه و از بچه نگهداری کنی هم خرجمون کم میشه هم بچه عقده ای نمیشه! آفرین عزیزم. من دارم با دوستام میرم باشگاه بولینگ! خدا سایه ت رو فعلا" رو سر ما نگه داره!

چند سال بعد ، سال 1400:

دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت میگم ، ماشین بی ماشین! همین که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشینم می‌خوام. می‌خوای بری بیرون پیاده برو!

زن: دخترم ، حالا بابات یه غلطی کرد! تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می‌پره! آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می‌شه! اوه مامی ، باباتم قول می‌ده دیگه از این حرفا نزنه!

(بالاخره با صحبتهای زن ، دختر خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و بابای گناهکارشو می‌بخشه!)

زن: عزیزم خدا نگهت داره که باباتو بخشیدی!


دو قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1430:


زن: عزیزم تو که انقدر فسیل نبودی! مثلا" بین دوستات به روشن فکری و عدالت معروفی. آخه چه اشکالی داره؟ اینهمه سال ما زنها بچه دار شدیم و به دنیا آوردیمشون ، حالا با این علم جدید و تکنولوژی پیشرفته چند وقتی هم شما مردها از این کارا بکنین! اصلا" مگه نمی گفتی جد بزرگت همیشه می گفته: چه مردی بود کز زنی کم بود؟

مرد: پس لااقل بذار بیمارستان و جنس و اسم بچه رو خودم انتخاب کنم!

زن: دیگه پررو نشو هر چی هیچی بهت نمیگم!

نه ماه بعد وقتی مرد بچه بغل از بیمارستان به خونه میاد زن با عشوه میگه: مرد من ، یعنی سایهء تو تا به دنیا آوردن چند تا بچهء دیگه بالای سر ماست؟


آینده ای نه چندان دور ، سال 1450:

 

چند تا مرد دور همدیگه نشستن و در حالی که سبزی پاک میکنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره... میگن هدف این جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضایع شدهء مردهاست!

- حق با جمشیده... ببینین این زنها چقدر از ما سوء استفاده میکنن! تا وقتی خونهء بابامون هستیم که باید آشپزی و بچه داری و خیاطی یاد بگیریم و توسری بخوریم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون میدن و زنمون هم استثمارمون میکنه!

- خدا کنه این حرکت به یه جایی برسه. میگن وکیل اون مرده که زیر کتکهای زنش جون داده به رای دادگاه که زنه رو تبرئه کرده اعتراض کرده! دمش گرم.

- آره... خب داشتم می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسمه و اعلامیه هاش هر شب ........

در این هنگام به علت ورود خانم یکی از مردها ، بحث به زیاد بودن خاک و علف هرزه قاطی سبزی ها کشیده میشه!

زن: زود باشین تمومش کنین دیگه! چقدر فس میزنین! اوی ، درست تمیز کن! من نمیدونم این سایهء لعنتی شما تا کی میخواد روی زندگی ما بمونه؟!

 

حوالی سال 1530 ه.ش:

 

رادیوی سراسری ، موج تله پاتی (صدای یه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزیز را در جریان آخرین اخبار دنیا قرار میدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس ، دقایقی قبل سایهء آخرین نمونهء بازمانده از جنس مرد از روی کرهء زمین محو شد! پس از پایان عمر این موجود از گونهء مردها ، از این پس نام و تصویر این مخلوقات را فقط در وب پیج های تاریخی و باستان شناسی می توانید رویت نمایید. ساعت نه و پانزده دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دینگ دینگ!


 

جملاتی که از بیماران روانی درمان شده می شنوین:

یه زمانی من چندین شخصیت متفاوت داشتم. ولی حالا هممون احساس می کنیم خوب شدیم!
من دیگه مبتلا به جنون نیستم. حالا کاملا" عاقلانه موجودات رو می آفرینم!
من همیشه عادت داشتم در مورد همه چیز دودل و مردد باشم. ولی حالا مطمئن نیستم که اینطور باشم!
بهترین چیز اسکیزوفرنیک بودن این بود که هیچوقت تنها نبودم!
فقط اینکه بدبینی من درمان شده و دیگه پارانویید نیستم دلیل نمیشه که مردم نمی خوان منو بگیرن بکشن!
مالیخولیا تنها بیماری ایه که من ندارم!
من کاملا" از افسردگی رهایی پیدا کردم. حالا می تونم با خوشحالی و دل خوش خودمو بکشم!

نظر یادتون نره لطفا